رد کردن پیوندها

تاثیرمحیط در فراگیری زبان حتی قبل از تولد

تاثیرمحیط غنی و محیط فقیر حتی قبل از تولد در فراگیری زبان

در سن سه یا چهارماهگی ، نوباوگان افراد آشنای خانواده را می شناسند و آن ها را بر دیگران ترجیح می دهند و با دیدن چهره یا شنیدن صدای آن ها بیشتر لبخند می زنند یا غان و غون می کنند( هیلگارد[1]  به نقل از کیگان[2] ، کرسلی[3] ، و زلازو[4]  1978).

دلبستگی ایمن با یک یا چند نفر در سال های اولیه زندگی ، با ناتوانی او دربرقراری روابط فردی نزدیک در دوره ی بزرگسالی ارتباط دارد( بالبی[5]  1973)

شگفت تر آن که شواهدی نیز حاکی از آن است که نوباوگان از تجربه های قبل از تولد خود درزهدان مادر ، چیزهایی را آموخته و به یاد می آورند. نوزادان صدای انسان را از صداهای دیگر تمیز می دهند آن را به اصوات دیگر ترجیح می دهند. در آزمایشی، نوباوگانی که چند روز از عمرشان می گذشت برای آن که صدای گفتگو یا آواز ضبط شده ی انسان را بشنوند یادگرفتند که محکم تر به پستانک مک بزنند. ولی برای شنیدن صداهای غیرگفتاری یا صداهای تازه چندان تمایلی به مک زدن نشان ندادند ( باترفیلد[6]  و سایپرستین[7]  1973).

شاید شگفت تر از همه شواهدی است که حاکی از اینکه جنین در زهدان واقعا یاد می گیرد که بعضی از ویژگی های صوتی کلمات را تمیز دهد.

نظریه یادگیری موفقیت کمتری در توضیح این که کودکان چگونه قوانین زبان را به دست می آورند کسب کرده است. کودکان نه تنها زمانی که زبان را درست به کار می برند، مورد تقویت قرار می گیرند، بلکه هنگامی که آن را به صورت نادرست به کار می برند نیز تقویت می شوند. نظریه یادگیری ، مشکل بزرگی در توضیح یادگیری زبان دارد.( ولترا و همکاران 2003)

با توجه به مشکلی که د رنظریه یادگیری در فراگیری زبان وجود دارد . زبان شناس معروف نوام چامسکی معتقد است که انسان ها همراه با توانایی ظرفیت زبان فطری یا درونی متولد می شوند( یک سامانه ذاتی کسب زبان ).طبق نظریه چامسکی همه زبان های دنیا یک ساختار عمومی مشترک دارند که به آن گرامر جهانی می گوید. چامسکی اشاره کرده به این که مغز انسان یک سامانه عصبی دارد ، وسیله ای برای فراگیری زبان که نه تنها به ما اجازه می دهد تا ساختار زبان را بفهمیم بلکه فنون و راهبردهای خصیصه های منحصر به فرد زبان مادری را برای یادگیری به ما می دهد( لیدزوگلیتمن2004و مگیلوری2004 )[8]

آنچه چامسکی از آن به عنوان سامانه فراگیری ذاتی زبان و به صورت یک تشبیه استفاده می کند و همان گونه که ایشان ناحیه مخصوصی  را در مغز که در آن مفاهیم مستقر می شوند را مشخص نکرد این سامانه ی فراگیری فطری در ذهن شکل می گیرد نه در مغز یا سیستم عصبی ( تقی زاده).

توانایی برای استفاده از زبان یک پیشرفت فطری نوع بشر است و به رشد و توسعه ساختارهای عصبی در مغز و توسعه ذهنی بستگی دارد ، اما ساختارهای عصبی در مقایسه با ذهن متغیر وابسته هستند تا مستقل.

دانشمندان ژنتیک کشف کرده اند که پیشرفت توانایی های زبانی  با ژن های خاصی در ارتباط هستند. علاوه بر این مشخص شده است که ناحیه های مخصوص در مغز وجود دارد که به یادگیری زبان خیلی نزدیک است و شکل ظاهری زبان و گلوی انسان با تولید گفتار و ادای آن ارتباط دارد.

برای مثال نظریه پردازان یادگیری ادعا می کنند که توانایی ظاهری بعضی از حیوانات مشخص همانند شامپانزه ،برای یادگیری ساختارهای زبانی انسان مطابق با دیدگاه توانمندی زبان درونی است ( اینارد[9]  و همکاران 2002، هاوس ، چامسکی و فیچ[10]  2002 وارگا خادم[11]  2005)

برای تطبیق دادن این اطلاعات بعضی از نظریه پردازان اشاره می کنند به اینکه سامانه ذاتی فراگیری زبان چامسکی و ژن شناسان یک نوع سخت افزار را برای زبان فراهم کرده و در صورتی که زبان و تعامل آن با محیط براساس نظریه یادگیری امکان فراهم کردن یک نوع نرم افزار پیشرفته را به ما می دهد. اما این که چطور یادگیری زبان در مغز می ماند هنوز موضوع مورد بحث و مجادله است.( رابرت فلدمن[12]  2007)

راستی چرا دانشمندان تا کنون پاسخ روشنی به این سوال نداده اند که جایگاه یادگیری در مغز است؟

نتایج سی تی اسکن CTscan، MRI، FMRI، EEg نشان می دهد که کسانی که اختلال گفتاری دارند در هیچ جای مغز و مدارهای عصبی آنان ضایعه یا نارسایی خاص وجود ندارد.

از مجموع 1000 مراجع لکنتی که از سال 93 تا سال 96 به کلینیک توانمندسازان ذهن مراجعه کرده اند تا کنون حتی یک نفر دچار ضایعه مغزی و عصبی نبوده اند.

البته این آمار به غیر از تعداد انگشت شماری است که سکته مغزی کرده اند یا فلج مغزی داشته و یا عقب مانده ذهنی هستند.

دلیل دیگر اینکه چرا کسانی که از خدمات ، استروبوسکوپی ، مگنت تراپی ، لیزر تراپی ، همیوپاتی  ، فصد زبان ، جراحی بند زبان ، طب سوزنی و سنتی PFF،   RHSو سایر خدمات گفتاردرمانی استفاده کرده اند به درمان قطعی و بدون باز-گشت نمی رسند.

مطالعات متعدد دیگر از این نتیجه گیری جانبداری کردند که معدود کردن تجارب اولیه ی عمر رشد طبیعی ذهن و ادراک را مختل می کند . حتی ادراک درد ، پدیده ای بسیار حیاتی برای بقا که فکر می کنیم باید ضروری باشد ، ممکن است به یاد گیری های حساس اوایل عمر نیاز داشته باشد . در یک بررسی که در آزمایشگاه هب انجام شد . (ملزاک[13]  و تامپسون[14]  ، 1956 ) ، حتی معلوم گشت که نوعی سگ شکاری اسکاتلندی که در انزوای کامل بزرگ شده بود ، علاوه بر آنکه از سگ های هم نوع خود که به طور طبیعی بزرگ شده بودند پرخاشگری کمتری داشت ، نسبت به درد نیز حالت بی حسی نشان می داد .

اگر یک محیط کاملا محدود موجب اختلال در رشد یا کارکرد می شود ، آیا امکان دارد که یک محیط غنی[15] پر از تجارب حسی و حرکتی ،رشد را سرعت ببخشد ؟به نظر می رسد که جواب این سوال مثبت است هب احتمالا کسی است که نخستین آزمایش را برای تعیین تاثیر شرایط مختلف پرورش بر رشد ذهنی طرح و اجرا کرد (1949 ، صص 299-298 ) . در این آزمایش دو دسته موش شرکت داشتند . یک دسته ازآنها در قفس های آزمایشگاه هب رشد کردند و گروه دیگر در خانه هب و به وسیله دو دختر او بزرگ شدند . موش های گروه اخیر وقت زیادی را به بازی با کودکان هب و گشت و گذار در داخل خانه گذراندند . بعد از چند هفته ،گروه های « دست آموز[16] به آزمایشگاه بازگردانده و با موش های بزرگ شده در قفس مقایسه شدند . معلوم گشت که عملکرد موش های دست آموز ، دریک رشته مسئله مربوط به یافتن راه فرعی در ماز ، ازعملکرد موش های  بزرگ شده دردرون قفس بهتر بود .

مطالعات فراوانی یافته های اولیه پژوهش هب را مورد تایید قرار داده اند . برای نمونه ، یک رشته آزمایش انجام شده به وسیله بنت[17]، دیاموند[18]، کرچ[19]، و روزنزویک[20] (1964 ) این مطلب را که موش های تربیت شده  در محیط غنی از همنوعانشان که در انزوای نسبی پرورش یافته اند سریع تر می آموزند مورد تایید قرار دادند در این رشته پژوهش ، محیط غنی تشکیل یافته بود از یک قفس بزرگ حاوی موش های دیگر و اشیا اسباب بازی . موش های کنترل ( گواه ) به تنهایی در قفس هایی که هیچ گونه شیئی در آنها یافت نمی شد بزرگ شدند .

آیا آثار محیط های فقیر اولیه پایدارترند ؟ بنا به پژوهش روزنزویگ و همکارانش ، ظاهرا پاسخ این پرسش منفی است . این پژوهشگران نشان دادند که تاثیرات یک محیط حسی فقیر را می توان ، با قرار دادن حیوان ها در یک محیط غنی برای تنها چند ساعت در روز ، جبران کرد . بنابراین ، لطمه وارد شده به وسیله یک محیط محدود اولیه را می توان جبران کرد ، البته اگر شرایط به نحو مطلوب تغییر یابند . به نظر نمی رسد که یک مرحله بحرانی رشد وجود داشته باشد که ، پس از سپری شدن آن ، لطمه های وارده به وسیله محیط های حسی محدود اولیه را نتوان جبران کرد .

تبیین هب از این یافته ها تبیینی کاملا سرراست است . او می گوید تنوع حسی بیشتر فراهم شده توسط محیط غنی به حیوانات امکان داده است تا تعداد بیشتر و پیچیده تری مدار یا شبکه عصبی به وجود آورند . پس از آنکه این مدارهای عصبی ایجاد شدند ، می توان از آنها در یادگیری استفاده کرد . حیوان های گروه گواه  به سبب تجارب حسی محدودشان ، از مدارهای عصبی ساده تری برخوردار بودند و در نتیجه از لحاظ حل مسئله ناتوان تر از گروه آزمایشی بودند . تلویحات کاربردی این پژوهش ها برای آموزش و پرورش و کودک پروری ،هر چه محیط حسی اولیه کودک پیچیده تر باشد مهارت های بعدی آنان در حل مساله بهتر خواهد بود این مشاهدات موضع گیری تجربی هب را نیرومند ساختند به اعتقاد او هوش ، ادراک و حتی هیجان ها از تجربه آموخته می شوند. و بنابراین بر خلاف ادعای فطری گرایان به ارث نمی رسند

. هب نظر یه ای را وضع کرد که فرض می کند نوزادان با یک شبکه ی عصبی متولد می شوند که ارتباطات آن تصادفی هستند. تجربه ی حسی سبب شود که این شبکه ی عصبی سازمان یابد و وسایل تعامل با محیط را فراهم آورده. برای چندین سال ، چنین تصورمی شد که ارتباط های سیناپس در مغز پستانداران بزرگسال نسبتاً ثابت اند و تغییر در مغز در حال پیر شدن عمدتاً بر اثر مرگ و تحلیل رفتن سلول پدید می آید. پژوهش (نرمش عصبی یا نرمش مغزی[21]  ) اصطلاحی است که برای توصیف توانایی مغز در بازسازمان دهی یا تغییر ارتباط هایش بر اثر تجربه به کار می رود . ما قبلا چند نمونه از نرمش عصبی را بررسی کردیم . آنها شامل یادگیری ، چه از طریق سیناپس پیشنهادی هب یا مکانیسم دیگر ، LTP( نیرومند سازی دراز مدت ) و LTD ( واپس زنی دراز مدت ) بودند . یافته های حاصل از پژوهش  های انجام شده در تعدادی آزمایشگاه حاکی از این است که انواع زیاد نرمش های مغزی در تمام دوره بزرگسالی حفظ می شوند ( آزاری[22] و سیتز[23]  ، 2000 ؛ کلب[24]  ،گیب[25]  ، و رابینسون[26] ،2003 ؛ کلب و ویشها[27]  ، 1998 ) . پژوهشگران برجسته نرمش مغزی امروز به کارکرد اکتشافی  نظریه هب برای تحریک و هدایت پژوهش هایی که تحول تمام عمر ارتباط های سیناپسی تازه را روشن می سازد بها می دهند ( گیج[28]   ،2002 ؛ کلب و ویشها ، 1998 ) .در ادامه  انواع نرمش‌ها (پلاستیسیتی‌ها) را که در مغز پستانداران مشاهده شده است با نگاهی خاص به یادگیری مورد بررسی قرار  می دهیم .

نویسنده : دکتر اکرم حسین زاده، روانشناس و درمانگر تخصصی لکنت زبان

[1] – Hilgard

[2] – Kigan

[3] – Kresly

[4] – Zelazo

[5] – Balbie

[6] – Butterfield

[7] – Siperstein

[8] – M, Gilvray

[9] – Enard

[10] – Fitch

[11] – Vargha- Khadem

[12] – Robert Feldman

[13] – Melzack

[14] – Thompson

[15]– Enriched environment

[16]– Pet

[17]– Bennett

[18]– Diamond

[19]– krech

[20]– Rosensweig

[21] – Brain plasticity or  Neuroplasticity

[22] – Azari

[23] – Seitz

[24] – Kolb

[25] – Gibb

[26] – Robinson

[27] – Whishaw

[28] – Gage

درمان لکنت زبان

برای آشنایی با روال درمان گرفتگی زبان توسط بهترین درمانگر لکنت زبان کلیک کنید

پیام بگذارید